رسته‌ها
حاجی بابا اصفهانی
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 45 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 45 رای
✔️ حاجى باباى اصفهانى، حکایتى انتقادى و هجوآلود از اوضاع ایران در عصر فتحعلی‌شاه قاجار (1212ـ1250)، نوشته جیمز موریه انگلیسى، ترجمه میرزاحبیب اصفهانى. این اثر به نامهاى سرگذشت حاجى باباى اصفهانى، حاجى بابا در اصفهان، حوادث زندگانى حاجى باباى اصفهانى و سرگذشت حاجی‌بابا نیز شهرت دارد. کتاب حاجی‌بابا، به لحاظ نثر فارسى ممتاز و هنرمندانه آن، از شاهکارهاى ادب معاصر ایران به‌شمار می‌رود. بحثهاى بسیارى درباره نویسنده حقیقى کتاب، غرض واقعى او و دلیل انتخاب نام حاجی‌بابا براى عنوان کتاب، ترجمه فارسى و ارزشهاى آن و همکاران احتمالى مترجم، از زمان انتشار کتاب آغاز شده و اگرچه به نتایج روشنگرانه‌اى رسیده است، اما نمی‌توان آنها را نتایج قطعى تلقى کرد و انتظار می‌رود بحث درباره جنبه‌هاى گوناگون این اثر، به منزله بحث مفتوح تاریخى و ادبى، همچنان ادامه بیابد.جیمز جاستی‌نین موریه ، در ایران معروف به جیمز موریه، که نزدیک به شش سال در زمان حکومت فتحعلی‌شاه قاجار یکى از اعضاى سفارت انگلیس در ایران بود، ظاهرآ در کنار مأموریتهاى سیاسى به مشاهدات مردم‌شناختى پرداخت و با استفاده از اطلاعات وسیعى که درباره اوضاع ایران و احوال ایرانیان به‌دست آورده بود، حکایتى در قالب طنز، هجو، هزل و نوعى انتقاد اجتماعى ـ سیاسى نوشت و در 1239/ 1824 با عنوان "ماجراهاى حاجی‌باباى اصفهانى" در لندن انتشار داد. تسلط موریه در توصیف ظرایف و دقایق جامعه ایران آن روزگار، این فرضیه را مطرح کرده است که این کتاب به قلم او نیست، بلکه ترجمه متنى فارسى یا روایتى از این متن بوده، یا یک ایرانى صاحب قلم و دقیق‌النظر با او همکارى داشته است؛ به‌ویژه آنکه موریه در مقدمه کتاب، این‌گونه وانمود کرده که نسخه‌اى خطى حاوى سرگذشت حاجی‌بابا به دست وى افتاده و او براى وقوف به احوال و عادات ایرانیان به نشر آن اقدام کرده است.به عقیده مجتبى مینوى موریه نمی‌تواند نویسنده اصلى حاجى بابا باشد. دایرةالمعارف فارسى (ذیل «حاجی‌بابا») هم تقریبآ چنین نظرى دارد و موریه را مترجم کتاب از فارسى به انگلیسى می‌داند. پرویز خانلرى هم تردید دارد که موریه نویسنده کتاب باشد، اما سید محمدعلى جمالزاده، که به کتاب حاجی‌بابا و ترجمه فارسى آن علاقه خاص داشته و در این باره تأمل و تفحص بسیار کرده، معتقد است نویسنده کتاب کسى جز جیمز موریه نیست و چند دلیل در اثبات مدعاى خود و رد نظر مخالفان ذکر کرده است (مراجعه کنید به دیباچه همین کتاب).
کتاب، سرگذشت پرماجراى مردى اصفهانى است که در سفر زیارتى به خراسان، اسیر ترکمانان می‌شود، به ترفندى از چنگ آنان می‌گریزد، به شهرهاى بسیارى سفر می‌کند و به پیشه‌هاى گوناگون می‌پردازد. نویسنده این ماجراها را با طنز و هزل و هجو درآمیخته است، بر فقر و ادبار جامعه، ضعفهاى اخلاقى صنفهاى گوناگون مردم، فساد دیوانیان و نیرنگ سیاستمداران، و دیانت ریایى تأکید ورزیده و اخلاق و احوال ایرانیان آن عصر را بی‌محابا به سُخره گرفته و از هیچ نیش و طعنى در حق طبقات ملت فروگذار نکرده است.
...معمولا هیچ ملتى از هجو خود خشنود نمی‌شود، اما اینکه کتاب موریه را یکى از خود ایرانیان، بسیار هنرمندانه و با یکى از شیواترین نثرها، به فارسى برگردانده است و ایرانیان آزادی‌خواه براى مبارزه با استبداد سیاسى، فساد اجتماعى و تباهى اخلاق جامعه به آن تمسک جسته‌اند، نکته‌اى است از جهاتى تأمل‌برانگیز که شاید غرضهاى پنهانى نویسنده را تحت‌الشعاع کاربرد سیاسى اثر او قرار داده باشد؛ به همین سبب، محتویات کتاب را نمی‌توان یکسره تکذیب نمود یا خلاف واقع قلمداد کرد. حتى اگر تعبیر آن دسته از منتقدانى را بپذیریم که معتقدند حاجی‌بابا ابزارى براى تحمیل سیاست استعمارى انگلستان و توجیه اقدامات سیاسى و نظامى آن کشور در شرق و از جمله در ایران است ، باز هم تأثیر کتاب در میان آزادی‌خواهان و منتقدان استبداد قاجارى، انکارشدنى نیست. با تصرفات میرزاحبیب در ترجمه، متن فارسى آیینه اوضاع سیاسى ـ اجتماعى شده است.تأثیر متن اصلى حاجی‌بابا و ترجمه فرانسوى آن در میان غربیان، با تأثیر ترجمه فارسى آن در بین ایرانیان تفاوت دارد. به نظر مجتبى مینوى ، پس از رباعیات خیام هیچ کتابى در زبان انگلیسى به اندازه حاجی‌بابا، ایران و ایرانى را بر سر زبان اروپاییان نینداخته است. این تأثیر می‌تواند تصویرى منفى یا ناهنجار داشته باشد، اما ترجمه فارسى آن در بیدارى ایرانیان و ترغیب آنان به شرکت در نهضت مشروطه‌خواهى مؤثر بوده است.حاجی‌بابا در انگلستان یا سرگذشت حاجی‌باباى اصفهانى در انگلستان، که در ایران به حاجی‌بابا در لندن معروف‌تر است، نام کتاب دیگرى است که جیمز موریه چهار سال پس از انتشار حاجی‌بابا، در 1244/ 1828 در لندن منتشر کرد و به منزله جلد دوم حاجی‌باباست. ترجمه میرزاحبیب با تغییراتى در متن و مقدمه‌اى از سیدمحمدعلى جمالزاده(همین کتاب)، به‌صورت مصور و نفیس در 1348ش در تهران منتشر شد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
450
آپلود شده توسط:
kaydan
kaydan
1395/10/29

کتاب‌های مرتبط

کنیز ملکه مصر - جلد 1
کنیز ملکه مصر - جلد 1
4.3 امتیاز
از 15 رای
راه آزادی
راه آزادی
4.3 امتیاز
از 43 رای
دکتر ژیواگو
دکتر ژیواگو
4.4 امتیاز
از 125 رای
کجا می روی؟
کجا می روی؟
4.6 امتیاز
از 25 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی حاجی بابا اصفهانی

تعداد دیدگاه‌ها:
16
یک جا نویسنده سوتی داده
در نام بردن غذا های حاجی بابا و زینب کنیز حکیم
عسل و خربزه را ذکر کرده با هم خورده اند
یعنی نمیدانسته که خطرناک است این ترکیب
به کاروانسرایی رسیده درویش قدیمی دیده می گوید تنها راه به حرم معصومه در قم رفته بست بنشیند گزمه ای بدنبال او بدانجا رسیده دست بسر کرده با درویش به قم رفته مقیم گشته به طاعت و عبادت چنان مستحبات را به جا اورده مورد احترام مردم خرجش رسیده اخبارش به مجتهد بزرگ رسیده درویش از ترس تکفیر فرار کرده
حاجی بابا به محضر مجتهد رسیده بیانات او را تایید در خلوت مشکل خود گفته مجتهد می گوید شاه ماه دیگر امده طلب بخشش او را خواهد کرد چون شاه در بازدید از مدرسه و حرم بوده از جلو حجره حاجی بابا رد شده خود را به پای همایونی انداخته طلب عفو مجتهد هم وساطت کرده شاه می بخشد بشرطی که دیگر چشمش بدو نیفتد
او رفته به اصفهان برگشته بدیدار پدر رفته اخوند جماعت محله او را بسر پدر در حال احتضار برده فوت کرده مراسم بجا اورده در پی میراث پدر می گوید مادرش که جز 30 سکه نگذاشته به کمک دروایش و روش های انان که ملا و مادر را به تبانی ودزدی متهم کرده اند کوزه ای سکه برگشته با تاسف شهر را ترک کرده به نزد مجتهد در قم رفته هدیه ای برده او را به ملای بزرگی در تهران معرفی می کند
چون بدانجا رفته معلوم می شود ملا با مفتی و امام جمعه در رقابت بوده و او پیشنهاد تاسیس خانه های عفاف در حاشیه شهر داده و تعداد زیادی اخوند جوان برای خواندن صیغه لکن اسمی از ملای بزرگ نبرده سهمی نداده به حاشیه رانده شده خود خانه ای زده چند زن اورده تحویل حاجی بابا داده بچرخاند در بازدید یکی از زنان همسر مرحوم حکیم بود ملا در رقابت با اخوند جماعت اعلان نماز باران رکده مردم جمع چون باران نیامده ان را به شراب و حضور کافر نجس ارمنی نسبت داده پیشاپیش مردم محله انان را غارت شکایت به شاه برده او را احضار مگر مملکت صاحب نداشته او فضولی کرده حاجی بابا همراه بوده شاه نشناخته امر داده ملا را ریش کنده بر روی خری چرخانده با نئکرش بیرون اناخته از شهر
شب حاجی بابا برای کسب اطلاع مخفیانه به شهر برگشته خواست حمامی کند داخل شده در قرق نسقچی باشی بوده خواست بیرون اید می بیند او سکته کرده مرده از ترس متهم شدن به قتل لباس او راپوشیده صدا را عوض مرکب او را سوار بداخل خانه رفته قلمدان و نامه های او را برداشته همه خوابیدند بیرون شده بر اسب راهور او سوار نامه ای جعل کرده به عامل ده بزرگ نسقچی باشی صد سکه نقد بدهد خود رفته وصول کرده راه افتاده در راه تصمیم گرفته به کاروانی بپیوندد عازم کربلا که همان قافله است جنازه نسقچی باشی به کربلا برده او را شناخته اسیر کرده برای مجازات جماعت دزدان کرد مرز بر انها برای غارت تاخته حاجی بابا در لباس درویشی رها کرده او گریخته خود را به بغداد رسانده به نزد عثمان اغا که او را در تهران ازاد شده دیده و زن حکیم را صیغه موقت او کرده رسانده او با پولی داشته گفت چوب چپق خریده به تجارت به استابول رفته در انجا عاشق زنی شده ازدواج دعوا شده برادران زن طلاقش گرفته شکایت به سفیر ایران در استانبول دربار عثمانی برده او را استخدام پیشکار خود کرده
کار مهمی به او سپرده تحقیق در مورد خارجی ها فرانسوی ها و انگلیسی ها که خاقان خواسته گزارش مفصل نوشته خود با ان به تهران امده مورد عنایت صدراعظم قرار گرفته واسطه معاملات او با انگلیس ها و پیشکش ها شده تا صدر اعظم او را خواسته برای مراقبت از رقیب و گزارش او را بهمراه همان سفیرکه اولین ایلچی ایران درانگلیس شده منصوب به اصفهان فرستاده تا سی غلام جوان و هدایای پیشکش خاقان را تهیه نماید
با ابهت و غرور وارد اصفهان شده....
ادامه داستان در مجلد دوم به نام حاجی بابا در انگلستان امده است...
شاه تصمیم می گیرد مهمان حکیم گردد تجهیزات آماده شده شاه سوار با هزار خدمه آمده در ایوان بزرگ ناهار خورده بعد شاهزادگان و بعد درباریان و باقی خدم و حشم خورده افتخار بازدید از اندرونی دادند از کنیزک خوشش آمده حکیم پیشکش کرده فرستاده شده برای تعلیم و اسباب ساز و آواز برای در حضور شاه هنر نمایی کند
حاجی بابا غصه دار اقبال بدو رو آورده در زمره گزمه ها و ملازمان رکاب قرار گرفته در حرکت موکب همایونی ساخلو به جایی در رکاب بوده امیر قرق با منشی او را برای جمع آوری خوار بار فرستاده در دهی از کدخدا وکیل باشی رشوت گرفته در بازگشت امیر قرق بازخواست کدخدا احضار حقیقت معلوم وکیل باشی فرار حاجی بابا وکیل باشی شده
از طرف جنگ روسیه درخواست کمک شده امیر قرق با حاجی بابا لشکری حرکت به حاکم رسیده پیشروی در دهی جوانی یافته می گوید نامزدش را حاکم به زور تصاحب کرده بسیار همکاری کرده در شناسایی قوا و محل استقرار روس در بازگشت حاجی بابا به عرض رسانده شفاعت کرده همسز
رش را به او برگردانده و او در اولین فرصت گریخته
در پی درگیری با قوای روس راه افتاده تنی چند در آنسوی رود دیده فریاد که بگیرید کسی جرات عبور از رود نداشته تیری چند انداخته نخورده برگشته امیر قرق قیافه حق بجانب گرفته که در میدان جنگ تنها شمشیر زده و فتح نموده به امیر لشکر گفته فتح نامه به شاه نوشته با حاجی بابا به سرعت فرستاده
شب حاجی بابا با 3 نفر احضار پایین دره محل حرمسرا که پرتاب شده جنازه ش بخاک برند معلوم که کنیزک از حاجی بابا باردار شده شاه غضب خیال تعرض به حرم نم. ده فرمان قتل داده حاجی بابا دست و پا لرزان فرزند و زن کشته جنازه برده بی میل گذاشته رفته قرقچی فهمیده گزارش داده این همان باعث قضیه بوده ام آلش به غارت به قرقچی داده حکیم موی کنده از دربار اخراج و می میرد
به کسوت درویشی درآمده در راه در کاروانسرایی با داغ و نهادن آهن تفته بر کمر بهبود یافته در نزدیکی تهران سواری با نامه آزادی شاعر از دست ترکان مژده برای خانواده و آماده کردن لباس می رفت اسب او را با نامه حاجی بابا گرفته برای مژدگانی حرکت در تهران لباس خود را تعویض به در خانه شاعر رفته پیرمردی با آه افسوس به حرفهای او گوش داده
معلوم می شود زن شاعر ازدواج کرده اموال او را سرداری بالا کشیده شاعر آمده قصیده ای در وصف خاقان گفته زن و اموال باز می ستاند
در ازای درخواست حاجی بابا او را به حکیم دربار معرفی در دستگاه او در منزل مشغول اولین کار پزشکی فرنگی آمده شهرت طبابت و دارو هایش به دربار رسیده شاه او را خواسته بیم اخراج حکیم می رود به ترفندی به نزد فرنگی رفته قرصها گرفته حکیم در گوش شاه می خواند شاید توطئه ای باشد و قصد جان شاه کرده باشند
مجلس دربار تشکیل قرار شده اول دیگران دارو را آزمایش نموده حکیم به درباریان داده عوارض بیماری های گوناگون آنها ظاهر شده پیچ و تاب خورده صدر اعظم مدام متلک گفته
حاجی بابا در خانه حکیم با دختری کنیز زیر دست خاتون همسر حکیم که از اخراجی های دربار بخشیده شده به حکیم بوده آشنا در روزی که خاتون به تعزیه خواهرش به حرمسرا رفته بساط عیش شراب چیده حکایت خود به حاجی بابب که عاشقش شده گفته دختر رئیس یکی از ایلات کرد بوده پدرش در جنگ های حاکم عراق علیه راهزنان و متجاوزان به کربلا کمک کرده در جنگی اسبی گرانبها گفته شده از نسل اسب پیامبر غنیمت گرفته به حاکم و فرستادگان نداده در خاک ایران به پناه آمده از دربار ایران وصف اسب شنیده آنان را کشته اسب تصرف و دختر را به کنیزی می برند
در مشهد بنا به پیشنهاد قافله ستلار سقایی پیش گرفت و اشعاری با حزن در یاد تشنه لبان کربلا و طلب پول کار و بارش گرفته تا در یک رقابت کمرش معیوب گشته به معالجه پرداخته بعد ان شغل فروش قلیان در پیش گرفته به اغنیا تنباکو مرغوب و فقرا خار و خاشاک و اضافات دیگر تا جبران مصاحبت با سه درویشی شود که خاطرات و سرگذشت خود را برای او گفته اولی در شهری دگر با انداختن کاغذ عطار الوده به ماده قی در اب و خواندن اوراد وی را از مرگ نجات داده و مدرکی گرفته و مردم را با طلسمات و دعا و مخرج بوزینه و ... سر کیسه می کرد
دومی پدرش با حیوانات دست اموز پول دراورده او را بیرون انداخته به همین روش زندگی می کرد
سومی پدرش او را تربیت و ادبیات اموخته قصه ها و داستان های شیرین بلد بوده نقالی می کرد طوری که تا نیمه داستان گفته و بقیه ش موکول به رسیدن روزی درویش و گرفتن پول در چند قسمت چند روزه بود
سر شبی حاجی بابا به در دکان امده پیرزالی امده قلیانی خواست به او داده پکی زده ناگهان براشفت که بگیرید این متقلب را معلوم شد که داروغه بوده و به تحقیق شکایت مردم امده عسس او را به شدت مضروب بعد مداوا در خانه که درویش با احتیاط بعدادارو اورده کمک کرد تصمیم به کسوت دراویش درامده راهی تهران شود
حاجی بابا که سلمانی بلد بود سر داغان رئیس ترک ها را تراشیده و عثمان اغا به چوپانی گله شتر فرستاده می شود ولی کلاه عثمان اغا که درون ان 50 سکه زر دوخته مخفی کرده بدست زن دوم رئیس افتاده راز ان را به حاجی بابا گفته وی کار حجامت نیز انجام و در مقابل کلاه را که می گفت طلسم بد شگون درون ان است بدست اورده کمکم محبوب شده رئیس قصد حمله به کاروانسرا در اصفهان و غارت ان را دارد و حاجی بابا را به عنوان بلد همراه می برد
وقتی رسیده مخفی شده شب به کاروانسرا حمله نگهبان در را بیهوش در موقع برگشت سر صدا راه افتاده یکی حاجی بابا را گرفته او را زمین انداخته می خواهد ضربه بزند می بیند پدر خودش است زود فرار کرده به گردنه کوهی رفته سه مسافر را اسیر کرده هیچ ندارند می خواهند به قتل برسانند یکی گفته شاعر محبوب دربار است و دوباره احضار شده ان دو را رها و برای گرفتن باج این را با خود می برند
حاجی بابا غارت خوبی از سکه گرفته او را تشویق ولی سهمی از غنایم به او نمی دهند حاجی بابا فرار کرده با کلاه پر اشرفی در مسیر راه ناگهان یک عده سوار مسلح دیده می شود که همراه شاهزاده حاکم جدید رفته حاجی بابا فرصت را غنیمت شمرده به سمت انها فرار کرده او را اسیر می فهمند که ترک نیست پیش حاکم برده داستان خود را گفته حاجی بابا که برای نجات جان خود قضیه سکه ها را به دو فراشباشی گفته برای پس گرفتن به شاهزاده گفته ان دو را فلک و سکه ها را شاهزاده بالا کشیده قافله سالار بر او رحمت اورده چای و قلیانی می دهد و او را خوش مشرب یافته استری تا مشهد سوار شود
کتاب را مطالعه نمودم.یک واقعه جالب توضیحات نویسنده درباره محتوا و یا یادداشت های مترجم است که بر سطح دانش و محتوای غنای فکری خواننده می افزاید.
نویسنده کتاب موریه ادعا می کند کتاب را از شخصی در راه عثمانی در کاروانسرایی بجای مزد طبابت دریافت نموده و شایعاتی در تالیف توسط خود وی و یا مرحوم شیخ احمد روحی کرمانی و اصفهانی و شبهه ای در ترجمه از زبان انگلیسی وجود دارد که نویسنده مدارکی از دانشمند گرانمایه اقای افشار و مینوی طهرانی نقل می کند که ترجمه از زبان فرانسه به پارسی را در کتابخانه ای در استانبول بقلم مرحوم اصفهانی رویت نموده و عکس و فیلم و نگاتیو تهیه و به دانشگاه تهران منتقل نموده است
در باب نامگذاری کتاب اشخاص معتبر به مترجم گفته اند که موریه برادرزاده ای متولد عثمانی به نام حاجی بابا داشته است و تخمین هایی در خصوص وجود این شخص مندرج گردیده است
در کتاب حاجی بابا نقل می کند پدرش کربلایی حسن دلاک از زن اول صاحب اولاد نگردید و از زن دوم خدا این فرزند را داده که در سفر کربلا او را بواسطه همین سفر حاجی نامیده اند.در کودکی دلاکی و تراشیدن سر مردم و مشت ومال حمام و خون گیری و ... را بکمال اموخته و استاد می گردد و در مغازه پدر از شاگردی شروع بکار می نماید و همزمان پدر او را به مکتب فرستاده و خط و علوممختلف می اموزد و چیرگی می یابد.درس باعث می شود که هوس جهانگردی به سر او زده با کاروانی به سوی مشهد حرکت نماید و پدرش او را به تاجری ترک به نام عثمان اغا می سپارد که برای اوردن پوست به مشهد رفته به عثمانی ببرد که قیمت خیلی خوب دارد به قم رسیده در راه مشهد گرفتار قبائل ترکمن تاتار که کاروان ها را غارت می نمایند گردیده دار ندار قافله را گرفته نگهبانان گریخته حاجی بابا و عثمان اغا اسیر و برای فروش و بردگی به ترکمنستان برده می شوند...
[quote='mahjoob']
میرزا حبیب اصفهانی علاوه بر تالیفات چاپ شده، اشعار و حکایات و امثال و لغات و ترجمه‌ها و یادداشتهای چاپ نشده زیادی از خود باقی گذاشته که استاد مجتبی مینوی عکس آنها را در مراجعت از سفر ترکیه با خود به ایران آورده و از جمله آنها ترجمه ژیل بلاس است.(نقل از کتاب از صبا تا نیما)
چاپ سنگی "حکایت سرگذشت ژیل بلاس" را می‌توانید از ایــــنــــجــــا دانلود کنید.
[/quote]
این ترجمه با ترجمه میرزا حبیب اصفهانی فرق دارد و احتمالا همان نسخه ترجمه شده توسط محمد میرزا خان کفری کرمانشاهی ملقب به محمد کرمانشاهی باشد.

میرزا حبیب اصفهانی علاوه بر تالیفات چاپ شده، اشعار و حکایات و امثال و لغات و ترجمه‌ها و یادداشتهای چاپ نشده زیادی از خود باقی گذاشته که استاد مجتبی مینوی عکس آنها را در مراجعت از سفر ترکیه با خود به ایران آورده و از جمله آنها ترجمه ژیل بلاس است.(نقل از کتاب از صبا تا نیما)
چاپ سنگی "حکایت سرگذشت ژیل بلاس" را می‌توانید از ایــــنــــجــــا دانلود کنید.
;-(کتابیست عالی و می توان با خلق و خوی مردمان گذشته ی ایران و سنن و آدابشان آشنا شد و از سوی دیگر از ابیات و ضرب المثل های بکار رفته در آن بهره برد.
حاجی بابا اصفهانی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک